سرمایه
داری دولتی، پرانتز
باز
امپریالیسم!
16.
خصلت های مشخص
سرمایه داری
شوروی
محمد
قراگوزلو
در آمد. اتحاد
جماهیر شوروی
امروز هفتم
نوامبر است.
صد ساله گی
انقلاب اکتبر.
درست در چنین
روزی بود که
آفتاب انقلاب
سوسیالیستی از
قلب روسیه ی
تزاری طلوع
کرد، برای
نخستین بار! و
برای نخستین
بار
پرولتاریای
متشکل در حزب
خود به مرکز
قدرت سیاسی
حمله برد.
معلوم شد که سرمایه
داری حتا در
قالب روابط
اجتماعی
تولیدی
نامتوازن نه
فقط پایان
جهان و انتهای
تاریخ نیست بل
که می تواند و
باید جای خود را
به سوسیالیسم
دهد. دانسته
آمد که در
شرایطِ انقلابیِ
متاثرِ از
شکافِ عمیق در
بالا و بحرانِ
استمرارِ
معاش در پائین
تحقق رادیکال
ترین تحولات
اجتماعی فقط
از مسیر دخالت
مستقیم حزب
سوسیالیست و
پیشتاز
کارگران
انقلابی ممکن
است. صد سال
پیش از مسیر
انقلاب
کارگری و
سوسیالیستی
اکتبر با وجود
سهمگین ترین
جنگ هایی که
چهارده کشور
امپریالیستی
به انقلاب
تحمیل کردند
،با وجود جنگ
های فرساینده
ی داخلی و با
وجودی که
وظیفه ی سنگین
دفاع از انقلاب
به تمامی بر
شانه ی
کادرهای
کارگران سوسیالیست
نشسته بود و
اکثریت عظیم
این کادرها در
جریان همین
جنگ ها کشته
شدند....با این
همه در کم
ترین زمان
ممکن بی کاری
از بین رفت،
فاصله ی دستمزدها
به کم ترین حد
ممکن( یک به دو)
رسید، زنان از
بی نظیرترین
حقوق اجتماعی
– که در جوامع
پیش رفته ی
سرمایه داری
غرب نیز یک
رویا بود-
بهره مند شدند
و.....بله صد سال
پیش همان
اقلیتی که به
"کودتا" و "دخالت
در سزارین
تاریخ" و
"انقلاب
زودرس" و کذا
متهم شده است
با وجود خیل
بی شمار موانع
پیش بینی نشده
عمیق ترین
تحولات سیاسی
و اقتصادی و
اجتماعی
تاریخ تمدن را
در زمانی
کوتاه در روسیه
ی تزاری خلق
کرد. به راستی
جامعه یی که
نیروهای
سوسیالیست و
انقلابی آن از
خلق چنان تحولات
بی مانندی
برخوردارند
چرا باید دست
روی دست
بگذارد تا
سرمایه داری
گام به گام به
وظیفه ی
تاریخی اش عمل
کند؟ حتا
جریان های دستِ
راستی که
امروز همه گی
در صد ساله گی
انقلاب اکتبر
بسیج شده اند
تا به هر شیوه
ی ممکن بلشویک
ها را افرادی
خشن و سنگدل
و....جا بزنند
منکر دست
آوردهای
انسانی و ترقی
خواهانه ی
انقلاب
نیستند با این
"شرط" که
بلشویک ها
باید اجازه می
دادند که دولت
بورژوا
دموکرات
اعلیحضرت
کرنسکی در مسیر
پله کانی تطور
و تکامل تاریخ
به مسوولیت های
خود عمل کند!!
از چنین منظری
بلشویک ها لاجرم
باید می رفتند
در انتهای صف
"تکامل
تاریخ" می
ایستادند تا
بورژوازی بعد
از انجام
وظایف طبقاتی
خود کنار بکشد
و قدرت را به
بلشویک ها
واگذار کند و
مثلا بگوید: "
خانم ها و آقایان
بلشویک! ما
موفق شدیم
مناسبات
سرواژ را به
روابط
اجتماعی
تولید سرمایه
داری تغییر دهیم،
حالا این کلید
دولت و این هم
پسورد قدرت سیاسی،
حالا دیگر
نوبت شما
رسیده است!"
درست مانند
انگلستان و
فرانسه و
...آمریکای کنونی
که بورژوازی
نه فقط به
وظایف انکشافی
خود در تمام
عرصه های
سیاسی و
اقتصادی عمل
کرده، نه فقط
بیش از این
ها، دهه هاست
که مشغول
اضافه کاری
است بل که
اساسا دوران
تاریخی اش نیز
به سرآمده است
و شگفت آن که
یک عده "کودتاچی"
پیدا نمی شوند
که این
بورژوازی
گندیده را
معلق کنند!
باری صد سال
پیش از درون
اتحاد داوطلبانه
ی مردم کارگر
و زحمکش برای
نخستین بار
کشور متحدی
شکل گرفت که
از برتری طلبی
ارتجاعی
ناسیونالیستی
گذر کرده و
دولت و کشورش
را به نام
"پرگهر" خاص و
مشخص "مزین"
نکرده بود. اتحاد
جماهیر شوروی
سوسیالیستی
یک نوستالژی
عزیز از دست
رفته نیست
فقط! انقلاب
اکتبر و شکل
بندی دولت
شوروی در
آزمایشگاه
پراتیک اجتماعی
نشان داد که
ما وارد عصر
انقلاب های سوسیالیستی
شده ایم!
از سوی
دیگر شوروی از
بدو پیروزی
انقلاب اکتبر
تا لحظهی حال -
و بیشک تا
آینده - همچنان
محل بحث و
مناظره در
میان نحلههای
مختلف چپ و
راست خواهد
بود. به نظر میرسد
آمد و شد هیچ
دولتی به
اندازهی دولت
شوروی به این
همه جدال نظری
و اغتشاش تئوریک
در جریانها و
گرایش های
گوناگون
سیاسی
اقتصادی دامن
نزده است. کمتر
اقتصاددان یا
سیاست مداری
میشناسیم که
طی چند دههی
گذشته به نحوی
وارد حوزههای
گوناگون
اقتصادی،
سیاسی و حتا
فرهنگی شده
باشد، بیآن
که به مسالهی
شوروی از یک
منظر ویژه
نپرداخته
باشد. کتاب ها
و مقالات و
مناظرات و جدلهایی
که در زمینهی
چیستی ماهیت
طبقاتی دولت
شوروی در برهههای
مختلف (از لنین
و استالین
گرفته تا خروشچف
و برژنف و
سرانجام گورباچف)
و وقایعاتفاقیه
در آن کشور تا
مقطع فروپاشی
نوشته شده
است، به لحاظ
کمی و کیفی در
نوع خود کم
سابقه است.
تغییر آرایش
جهان و ایجاد
بلوک بندیهای
جدید اقتصادی
سیاسی که به
تبع مواضع و
منافع دولت
شوروی شکل
بسته شگفتانگیز
است. تاثیر
دولتهای
مختلف شوروی
بر کم و بیش
همهی مسائل
جهان - چه در
جریان جنگ
جهانی دوم و
شکست فاشیسم و
چه در جریان
جنگ سرد - با کم تر
دولتی قابل
قیاس است. هیچ
پدیدهیی مثل
شوروی
نتوانسته است
این همه نزاع
و صف بندی
نظری در جنبش
چپ
سوسیالیستی
ایجاد کند.
هیچ مسالهیی
مانند شوروی
به یک موضوع
خصمانه در متن
تحولات چپ
تبدیل نشده
است. هیچ
مقولهیی
مانند شوروی
به این همه زد
و خورد و
تصفیه حساب
خونین در یک
مکتب سیاسی با
مشی ظاهراً واحد
(سوسیالیسم)
دامن نزده
است. در سطح
مجادلهی دولتها،
جنگ سرد میان
اردوگاه شوروی
و سرمایهداری
غرب برای
نخستین بار کل
عرصههای
اجتماعی
جهانی را دو
قطبی کرد.
مضاف به این
که اختلافات
نظری میان
شوروی و چین و
یوگوسلاوی و
آلبانی خود به
قطب بندیهای
جدیدی در یک
برداشت
چندگانه از
تئوری واحدی
دامن زد. در
سطح داخلی هیچ
انقلابی را
سراغ نداریم
که از بدو
پیروزی تا
شکست نهائی به
این همه برداشت
و تفسیر و
تاویل مختلف
از یک روش و
تفکر سیاسی
اقتصادی مشخص
(سوسیالیسم)
مجال رشد داده
باشد. حتا در
قیاس با
انقلاب
آمریکا یا فرانسه
به جرات میتوان
گفت که فراز و
فرودهای
داخلی و خارجی
شوروی از اساس
با تمام انقلابهای
پیش گفته
متفاوت بوده
است. از منظر
دیگر هیچ انقلابی
را سراغ
نداریم که در
کوتاهترین
زمان ممکن پس
از پیروزی (از 1917
تا اواسط دههی1940)
یک کشور به
تمامی عقبمانده
از هر حیث را
به یکی از دو
قطب اصلی قدرت
جهانی تبدیل
کرده باشد.
هیچ انقلابی
را نمیشناسیم
که در مدتی
کوتاه مترقیترین
دستآوردهای
فرهنگی را - به
ویژه در عرصهی
ادبیات، شعر،
موسیقی و... - به
ارمغان آورده
باشد. در طول
تاریخ تمدن
هیچ انقلابی
به عظمت انقلاب
اکتبر با کمترین
تلفات ممکن
انسانی -
حداکثر بیست
نفر - به پیروزی
نرسیده است.
کما این که
هیچ انقلابی
را ندیدهایم
که تا این حد
مدینهی فاضلهی
روشنفکران
مترقی جهان
شده باشد و در
عین حال از سوی
جمع دیگری از
روشنفکران -
اعم از چپ یا
راست - محل بغض
و کینه و نفرت واقع
شده باشد. به
لحاظ اقتصادی
و سیاسی و فرهنگی
هیچ انقلابی
به اندازهی
انقلاب اکتبر
از مسیر اصلی
خود خارج نشده
است. از دولت کارگری
و سوسیالیسم
بلشویکی تا
شکل بندی
سرمایه داری
دولتی و
بوروکراسی
حزبی و عروج
ناسیونالیسم
روسی و هدف گزاریهای
صنعتی در زمان
استالین و
بعد از آن در
پیش گرفتن راه
رشد غیر
سرمایهداری و
تکمیل نهائی
حلقههای سرمایهداری
دولتی (بعد از
کنگرهی 20 و 21 و
عروج گرایش
دست راستی خروشچف
در سال 1960) یک
دوران بسیار
پیچیده و پر
حادثه بر انقلاب
اکتبر رفته
است و از این
برهه تا ظهور جریان
ارتجاعی و ضد
انقلابی گورباچف
و برنامهی
اصلاحات
موسوم به
گلاسنوست و
پرسترویکا و اعتلای
قدرت مافیایی
پس ماندهترین
خط سیاسی
ممکنِ پرو
غربی (یلتسین)
مسالهی شوروی
همواره محل
مباحث داغ
نظری و
برخوردهای
تند سیاسی
بوده است. به
یک مفهوم
افراد و تشکلهای
چپ همواره
نسبت به موضع
خود در برخورد
با شوروی
تعریف و معرفی
شدهاند. گفته
ام و تکرار می
کنم که
ارزیابی از
زوایای مختلف
انقلاب اکتبر
به ویژه چه
گونه گی "کسب
قدرت سیاسی" و
"حزب" معتبرترین
معیار صف بندی
سیاسی افراد و
سازمان های
سوسیالیست
تواند بود!
ایجاد
شکاف طبقاتی
از مسیر
دستمزد!
باری
در ادامه
سلسله مباحثی
که تا کنون و
طی شانزده
شماره به
تحلیل روند
شکل گیری
سرمایه داری
دولتی بعد از
انقلاب اکتبر
پرداخته است
مایل بودم از
"مساله ی دستمزد"
به عنوان یکی
از محورهای
بسیار مهم
شکست دوران
گذار به
سوسیالیسم
یاد کنم و به
بررسی ایجاد
شکاف طبقاتی ،
ظهور طبقه ی
جدید
بورژوازی روس
، چه سانی
پیدا شدن سر و
کله نخبه گان
روسی در دولت
از منظر
دستمزد وارد
شوم. ترجیح می
دهم خواننده ی
علاقه مند به
مساله ی کلیدی
دستمزد در
شوروی را به
فصلی کوتاه از
آخرین کتاب
خود ارجاع
دهم. کتابی که
تحت عنوان
"کیفرخواست
دستمزد"
اخیرا از سوی
انتشارات
ساتراپ در
تهران منتشر
شده است و
علاوه بر کتابفروشی
ها از طریق ادمین
کانال
تلگرامی "سینما
نوستالژی"
نیز در دست رس
است.
قراگوزلو
محمد (1396) کیفرخواست
دستمزد /
سلسله مباحثی
پیرامون جنبش
افزایش
دستمزد، تهران
: انتشارات
ساتراپ.
فصل:
دستمزد
طبقاتی عامل
شکست دوران
گذار به سوسیالیسم
صص 62-50
لغو
حق اعتصاب!
اولین
حرکت ضد
کارگری دولت
در جریان
ممنوعیت حق
اعتصاب شکل
گرفت. در
دوران ما به
اعتبار مبارزهی
مستمر طبقهی
کارگر جمعی از
دولتهای
سرمایهداری
پیشرفته حق
اعتصاب با
دریافت
دستمزد را برای
کارگران به
رسمیت شناختهاند،
اما "دولت
کارگری" نه
فقط حق اعتصاب
را محدود کرد
بلکه با رواج
روحیهی
استخانوویستی[1]
و پرداخت
دستمزدهای
متغیر عملاً
رویکردهای
یک دولت
سرمایهداری
را به نمایش
گذاشت. در
دوران لنین و
بلشویکهای
اولیه،
اعتصاب
کارگری امری
طبیعی بود. کما
این که سالهای
پس از انقلاب
اکتبر با
اعتصابهای
متعدد توام
بوده است. در
سال 1922 بیش از صد
و نود هزار کارگر
دست به اعتصاب
زدند. این
تعداد در سالهای
1923 تا 1926 به تدریج
از حد صد و شصت
و پنج هزار تا
چهل و سه هزار
و سی و چهار
کارگر تقلیل
یافت. با این
حال در جریان
یازدهمین
کنگرهی حزب میلتون
به خود اجازه
داد که بگوید:
«اعتصاب باید
در کارخانههای
دولتی ممنوع
شود.»
ادامه
دارد...
سه
شنبه 7 نوامبر 2017
برابر با 16
آبان 1396
1.استخانوویسم
چیزی است شبیه
تیلوریسم!
کارگران
استخانوویست -
که غالباً عضو
حزب بودند- برای
کسب درجه و
مدال "قهرمان
کار" بیش از
معیار اعلام
شده کار میکردند.
نوعی
مازوخیسم
کارگری یا خود
استثماری "سوسیالیستی"! به
آنان القا
کرده بودند که
برای دفاع از
میهن "سوسیالیستی" و
رسیدن به
آزادی و
برابری از دست
دادن زنجیر پا
چندان لازم یا
مهم نیست. آنچه
که کارگران
نباید از دست
میدادند همان
"میهن
کبیر" بود!